عيسى بن محمّد كه بنود سالگى رسيد گفت:

يك سال در جوانيه (محلى است نزديك مدينه) خربزه و خيار و كدو كاشته بودم كنار

چاهى بنام ام عظام. همين كه نزديك برداشت محصول شد و زراعت آماده گرديد

ملخ آمد تمام زراعت را از بين برد. صد و بيست دينار و بهاى دو شتر را خرج آن

زراعت كرده بودم.

يك روز ناراحت نشسته بودم كه موسى بن جعفر عليه السّلام آمد سلام كرده

فرمود:

حالت چطور است؟ گفتم: مثل آدمهاى مردنى هستم ملخ تمام زراعتم را خورد.

فرمود: چقدر زيان ديده‏اى؟ عرضكردم: صد و بيست دينار باضافه بهاى دو شتر.

فرمود: عرفه! به ابو الغيث صد و پنجاه دينار و دو شتر بده سى دينار اضافه از

مخارجى كه كرده. عرض كردم: اگر دعائى بفرمائيد خداوند بركت عنايت كند، داخل

مزرعه شد و دعا كرد و از پيغمبر اكرم نقل كرد كه فرموده است هنگام گرفتار شدن

بمصائب و ناراحتى‏ها شكيبا باشيد و اندوه و جزع نداشته باشيد آن دو شتر را بكار

بستم و زراعت را آب دادم خداوند چنان بركت داد و زراعت نمو كرد كه محصول آن را

ده هزار (درهم) فروختم‏