کرامتهای امام زمان عج (زنده شدن دختر سه ساله)

 اهل عربستان سعودى است و به مسجد جمكران آمده است. مى گويد: 

«ما سنّى بوديم. اهل تسنن اسم حضرت فاطمه و زينب(عليهما السلام) را براى بچه ها خوب نمى دانند و عقيده دارند كه هر بچه اى به اين نام باشد به زودى مى ميرد، امّا من همسرى داشتم كه فاطمه نام داشت و در اولين زايمان هم دخترى به دنيا آورد. خانواده من اسم «حفصه» را براى او انتخاب كردند، ولى من زير بار نرفتم و اسم فرزندم را هم فاطمه گذاشتم. بعد از سه سال فاطمه مريض شد. دخترم را خدمت قبر رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)بردم و از ايشان شفا خواستم كه الحمدللّه شفا دادند. بعد از برگشتن از نزد قبر حضرت رسول، دخترم خوابيد. خوابش طولانى شد. هر چه صدايش كرديم، بيدار نشد. او را پيش دكتر برديم كه گفت: بچه مرده است. وقتى به دكتر ديگرى مراجعه كرديم، او هم همان جمله را گفت.  

دخترم را به غسالخانه برديم. بعد از چند دقيقه ديدم كه او حركت كرد و از من آب خواست. برايش آب آوردم. وقتى او را بغل كردم، گفت: 

بابا! توى خواب ديدم كه مردى پيش من ايستاده و دو ركعت نماز خواند. بعد از نماز دست مبارك خود را بر سر من كشيد و گفت: بلند شو، شما زنده مى مانيد و فعلا نمى ميريد! و گفت كه به بابايت بگو تا شيعه شويد.  

آرى! اين مسئله باعث شيعه شدن من شده است. حالا، براى تشكر و قدردانى از آقا امام زمان(عليه السلام) عازم ايران شدم و به مسجد جمكران آمدم».

كرامتهاى حضرت مهدى عليه السلام

واحد تحقيقات مسجد مقدس جمكران 

انتشارات مسجد مقدس جمكران

جلسه نوزدهم ﴿ معناي عقل، بيت الله، روح الله، ثارالله

بر گرفته از وبلاگ www.yademam12.blogfa.com از سخنان گهر بار آیت الله سید حسن ابطحی

بسم الله الرحمن الرحيم 

اَلْحَمْدُ لِلّه وَالصَّلوهُ وَالسَّلامُ عَلي رَسُولِ الله وَ عَلي الِهِ الِ الله لا سيِّما عَليََ بَقيَّةُ الله رُوحي وَ اَرْواحُ الْعالَمينَ لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الْفَدا وَ لَعْنَةُ الدّائِمَةُ عَليََ اَعْدائِهِمْ اَجْمَعينْ مِنَ اْلانِ اِلي قيامِ يَوْمِ الدّيْن.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم 

« اِنَّماََ وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذيِِنَ اََمَنُواالَّذينَ يُقيِِمُونَ الصَّلََوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوة َوَهُمْ راكِعُون» [ مائده ۶۱] 

درباره اين آيه شريفه، كه يكي از آياتي است كه در فضيلت علي بن ابيطالب عليه الصلوة و السلام و ائمه اطهارعليهم السلام نازل شده است اگر سالها، ماهها صحبت كنيم باز:

 « قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِدادً لِكَلِماتي رَبّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ اَنْ تَنْفَدَ كَلَماةَ رَبّي » 

[ كهف ۱۰۹]

  درياها خشك شود و نتوانيم كلمات پروردگارمان را احصاء كنيم. من هر چه مي خواهم مختصري به مسئله قيامت و برزخ و بهشت و جهنم، در اعتقادات وارد شوم، باز در وسط هفته دوستان مطالبي را تذكر مي دهند كه گاهي احساس مي كنم اينها را در گذشته عرض كرده ام و گاهي هم مي بينم كه حق با آنها است، بايد تذكر داده شود. يك چند جمله در خصوص ولايت علي بن ابيطالب عليه السلام و بحث امامت باز هم بايد عرض كنم و درباره خود آيه شريفه و شأن نزول اين آيه مباركه بعضي از دشمنان علي عليه الصلوة و السلام گفته اند كه براي رفع آن شبهات احتمالي بعضي از دوستان مجلس مان بايد آنها را هم توضيح دهم.

ا 

 

                       


ادامه نوشته

جلسه دوازدهم ﴿ معناي ولايت، نبوت و مراتب آن ﴾1

بسم الله الرحمن الرحيم  

 

اَلْحَمْدُ لِلّه وَالصَّلوهُ وَالسَّلامُ عَلي رَسُولِ الله وَ عَلي الِهِ الِ الله لا سيِّما عَليََ بَقيَّةُ الله رُوحي وَ اَرْواحُ الْعالَمينَ لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الْفَدا وَ لَعْنَةُ الدّائِمَةُ عَليََ اَعْدائِهِمْ اَجْمَعينْ مِنَ اْلانِ اِلي قيامِ يَوْمِ الدّيْن.

 اعوذ بالله من الشيطان الرجيم 

 « اِنَّماََ وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذيِِنَ اََمَنُواالَّذينَ يُقيِِمُونَ الصَّلََوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ راكِعُونَ» [ مائده ۶۱] 

نتيجه خداشناسي بايد اين باشد كه ولايت پروردگار بر ما به خاطر وجودش، به خاطر بدائي كه .....

 

ادامه نوشته

امام حسن مجتبي ع(آيينه تمام نماي صفات الهي)

میلاد آقاامام حسن مجتبی(ع) کریم آل طه  بر همه مسلمین عالم مبارک باد
برگرفته از كتاب ارزشمند امام حسن مجتبي (ع)تاليف استاد آيت الله سيد حسن ابطحي 
 
امام مجتبى (علیه السّلام ) "پیشگفتار"

بـدون تـردید هر انسانى بیش از هر چیز مایل است پیشوا و رهبر و امام خود را بشناسد و از حالات او اطّلاع كاملى داشـتـه بـاشد. زیرا انسان به دلائلى باید همیشه به امام و رهبرى اقتدا كند و در هر كار بخصوص در كارهاى مـهـم و خـطـرنـاك بـایـد الگـوئى داشـته باشد و اگر انسان از حالات و خصوصیّات امام و رهبر و الگوى خود اطّلاعى نداشته باشد چگونه ممكن است به او اقتدا كند و هدایت شود.

بنابراین اگر مى بینید ما در این كتاب شرح حال امام مجتبى ( علیه السّلام ) را مى نویسیم و تقدیم حضورتان مـى كـنـیـم ، فـقـط و فـقط منظورمان معرّفى امام و اینكه الگوى انسانیّت كیست و او باید چگونه باشد. بوده و برخلاف آنچه ممكن است فكر كنید كه منظور فقط نقل تاریخ است . نبوده و به هیچ وجه این كتاب را من به عنوان كـتـاب تـاریـخ نمى نویسم بخصوص كه در زیارت حضرت سیّدالشّهداء ( علیه السّلام ) مى خوانیم :
"وجعلك وابـاك وجـدك واخـاك وبـنـیـك عـبـرة لاولى الالبـاب "((1))

. یـعنى خداى تعالى تو و پدرت و جدّت و برادرت و فرزندانت را وسیله پند براى صاحبان مغز قرار داد.

بـنـابراین نباید به هیچ وجه هدف از شرح حالات پیشوایان دین را فراموش كرد و تاریخ آنها را مانند سایر زمانها براى سرگرمى مطالعه نمود.

به عبارت واضح تر، ما مردم مسلمان همیشه و بلكه در هر نماز تمنّاى صراط مستقیم و در راه راست حركت كردن و از هـرگـونـه انـحـراف دور بـودن را داشته و داریم . همیشه مایلیم از افراط و تفریطها و بى عدالتیها مصون بوده و كوچك ترین لغزشى در راه كمالات نداشته باشیم .

این آمال و آرزو محال است به آسانى به دست ما برسد، مگر با داشتن امامى كه از هرگونه خطا و اشتباه و گناه و سـهـو و نـسـیـان مـصـون و مـعـصـوم بـاشـد و از عـلوم لازم بـراى مـصـالح جـامـعـه كـمـال اطـّلاع را داشـتـه بـاشـد و چون بزرگترین خدمت به بشر معرّفى این چنین امامى است كه باید مقتداى مقام شـامـخ انـسـانـیّت و الگو براى كمالات بشریّت باشد، ما این كتاب را براى معرّفى یكى از این امامها به نام "امام مجتبى " ( علیه السّلام ) مى نویسیم .

امـیـدواریـم بتوانیم به قدر بضاعت و معرفتمان آن حضرت را معرّفى كنیم ولو آنكه مقام واقعى آن امام معصوم را جـز خـدا و پـیـامبر اكرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) و حضرات ائمّه اطهار ( علیهم السّلام ) كس دیگرى نمى تواند درك كـنـد و لذا اگـر مـى بـیـنـیـد كـه مـا در ایـن كـتـاب تـاریـخ را نـاقـص و یـا مـخـتـصـر و خـلاصـه نـقـل مـى كـنـیـم و بـیـشتر به شرح حالات آن امام معصوم ( علیه السّلام ) مى پردازیم به همین منظور بوده و مى خـواسته ایم كه معرّف الگوى انسانیّت و امام متّقین و رهبر سالكین الى اللّه باشیم . امید است خداى تعالى ما و خـوانـنـدگـان ایـن كـتاب را از یاران و اقتداكنندگان به حضرت بقیّة اللّه (روحى فداه ) قرار دهد و همه ما را از آتش جهنّم نجات بخشد.

"خصوصیّات امام مجتبى ( علیه السّلام )"

تـمـام مـردم مـسـلمـان حـضرت امام مجتبى ( علیه السّلام ) را به عنوان سبط اكبر حضرت خاتم انبیاء ( صلّى اللّه عـلیـه و آله ) و فـرزنـد ارشد امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) و اوّلین فرزند فاطمه زهراء ( سلام اللّه علیها ) و دوّمین امام و سوّمین حجّت خدا و چهارمین معصوم مى شناسند.

او كـه در روز سـه شـنـبـه نـیمه ماه مبارك رمضان سال دوّم هجرى ((2))

دنیا را به نور جمالش منوّر كرد و در دامن پاك و مطهّر حضرت فاطمه زهراء ( سلام اللّه علیها ) متولّد شد. پیغمبر اكرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) اسمش را "حـسـن " و كـنـیـه اش را "ابـا مـحـمـّد" گـذاشـت . (زیـرا در عـرب رسـم اسـت كـه در هـمـان روزهـاى اوّل تـولّد بـه خاطر عظمت دادن به طفل و ایجاد روحیه پدرى و مربّى شدن تدریجى كنیه اى براى او تعیین مى كـنـنـد). لذا بـه خـاطـر آنكه رسول اكرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) اسوه و الگو براى مردم مسلمان است . براى فـرزنـد و نـوه عـزیـزش كـنـیـه "ابـو مـحـمـّد" را انـتـخـاب كـرد و از هـمـان روز اوّل او را "ابو محمّد حسن بن على " ( علیهما السّلام ) نام دادند.

حـضـرت مـجـتـبـى ( عـلیـه السـّلام ) را در حـالى كـه لبـاس سـفـیـدى بـه او پـوشـانـده بـودنـد رسـول اكـرم ( صـلّى اللّه عـلیـه و آله ) در آغـوش كشید و اذان به گوش راست و اقامه به گوش چپش گفتند و زبان به دهانش گذاشتند و او زبان آن حضرت را مكید.

رسـول اكـرم ( صـلّى اللّه عـلیـه و آله ) او را بـه هـمـسـر "عـبـّاس بـن عـبـدالمـطـلب " كـه "امـّالفـضـل " نـام داشـت سـپـردنـد تـا او را شـیـر دهـد. زیـرا قـبـلا امّالفضل در خواب دیده بود كه "عضوى از اعضاى رسول اكرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) در كنار او است ".

پـیـغـمـبـر اكـرم ( صـلّى اللّه علیه و آله ) خوابش را تعبیر فرموده بودند كه حضرت فاطمه زهرا ( سلام اللّه علیها ) پسرى مى آورد كه تو خدمتگزار او خواهى بود.

حـضرت مجتبى ( علیه السّلام ) بسیار زیبا بودند، پوست صورتشان سفید و كمى گلگون ، چشمهاى مباركشان سیاه و درشت بود، گونه هایشان نرم و محاسنشان پرپشت بود، موى سرشان مجعّد، گردنشان نقره اى ، شانه هـایـشـان پـهن و اندامشان مناسب و در ملاحت و جذّابیّت و زیبائى كسى مانند آن حضرت نبود وقتى به در خانه مى نـشـسـتـنـد عـابـریـن از رفـتـن بـاز مـى مـانـدنـد و مـى ایـسـتـادنـد و كـوچـه از جـمـعـیـّت پـر مـى شد، همه مبهوت جمال مباركشان بودند. پدر و جدّشان بهترین خلق خدا و مادرشان بهترین زنان جهان بود.

روزى مـعـاویـه در حـالى كـه میان سران قریش و اشراف نشسته بود گفت :
بهترین مردم از نظر نسب و حسب به نظر شما چه كسى است "مالك بن عجلان " برخاست و به حضرت مجتبى ( علیه السّلام ) اشاره كرد و گفت :
این (یعنى امام مجتبى ( علیه السّلام )).

پـدرش عـلى ( عـلیه السّلام ) است مادرش فاطمه ( سلام اللّه علیها )، عمویش جعفر طیّار ( علیه السّلام ) و جدّش پیغمبر اكرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) و جدّه اش خدیجه كبرى ( سلام اللّه علیها ) است .

آنـهـائى كه در مجلس حاضر بودند همه از ترس سكوت كردند ولى "عمرو بن عاص " به "مالك " گفت :
شدّت محبّت تو به خاندان پیغمبر ( علیهم السّلام ) سبب شده كه به دروغ حرف بزنى .

مـالك در جـوابـش گـفـت :
كه من جز به راستى و درستى سخنى نگفته ام و تو هم این را بدان كه هر كس رضایت مخلوق را بر غضب خدا ترجیح دهد در آخرت شقى و بدبخت است ، من معتقدم حتّى بنى هاشم از همه مردم پاك تر و سـخـاوتـمندترند. سپس رو كرد به معاویه و گفت :
تو بگو آیا این چنین نیست ؟ معاویه در جواب گفت :
چرا همین طور است كه تو مى گوئى .((3))

رسول اكرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) او را بسیار دوست مى داشت و .....
ادامه نوشته

جلسه يازدهم ﴿ صفات الهي ﴾1

 

   بسم الله الرحمن الرحيم  

اَلْحَمْدُ لِلّه وَالصَّلوهُ وَالسَّلامُ عَلي رَسُولِ الله وَ عَلي الِهِ الِ الله لا سيِّما عَليََ بَقيَّةُ الله رُوحي وَ اَرْواحُ الْعالَمينَ لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الْفَدا وَ لَعْنَةُ الدّائِمَةُ عَليََ اَعْدائِهِمْ اَجْمَعينْ مِنَ اْلانِ اِلي قيامِ يَوْمِ الدّيْن.

در باره خداشناسي و اعتقاد بوجود خدايتعالي مطالبي عرض شد چند نكته باقي مانده است كه انشاالله درباره آنها عرايضي عرض مي نمايم. يكي از اين نكات فرق بين صفات ذات خدا و صفات افعال خدا است.


ادامه نوشته

جلسه دهم ﴿ جبر و تفويض ﴾


 بسم الله الرحمن الرحيم   

اَلْحَمْدُ لِلّه وَالصَّلوهُ وَالسَّلامُ عَلي رَسُولِ الله وَ عَلي الِهِ الِ الله لا سيِّما عَليََ بَقيَّةُ الله رُوحي وَ اَرْواحُ الْعالَمينَ لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الْفَدا وَ لَعْنَةُ الدّائِمَةُ عَليََ اَعْدائِهِمْ اَجْمَعينْ مِنَ اْلانِ اِلي قيامِ يَوْمِ الدّيْن.

 اعوذ بالله من الشيطان الرجيم 

  بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اِنََّا فَتَحْنََا لَكَ فَتْحًا مُبيِِنََا  لِيَغْفِرَ لَكَ اللهُ مََا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مََا

 

 تَاَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِرََطًا مُسْتَقيِِمََا [ فتح ]  

 

يك جمله درباره آنچه كه در اين آيات هست عرض كنم و آن اين است كه به طور كلي همه كارها به خدا برمي گردد. در اينجا پروردگار متعال مي فرمايد: «اِنََّا فَتَحْنََا لَكَ فَتْحًا مُبيِِنََا» ما براي تو فتح آشكاري انجام داديم به خاطر اينكه گناهان گذشته ات و گناهان بعد از آن بخشيده شود شايد در مرحلة اول بنظر بيايد كه پيغمبر معصوم است و گناهي ندارد تا گناهان گذشته و آينده اش بخشيده شود آنچه كه در تفسير آمده است و از آيات ديگر هم استفاده  مي شود، معني اش اين است كه پيغمبراكرم صلي الله عليه و اله وقتي كه در ميان مردم مكه بود، مردم مكه او را گناهكار مي دانستند يعني چون با بتهاي آنها در افتاده بود چون به راه و روشي كه آنها داشتند آن حضرت عمل نمي كرد از اين نظر مردم او را يك گناهكار مي دانستند. خدايتعالي با آن صلابت و عظمتي كه پيغمبراكرم صلي الله عليه و اله را وارد مكه كرد و همه به او ايمان آورردند نتيجه اش اين شد كه آنچه مردم آن را گناه مي دانستند خدايتعالي آن گناهاني را كه از نظر مردم گناه بود آن را جبران كردو پرده انداخت و طبعاً مردم گناهان او را كه از نظر آنها گناه بود نديده گرفتند و بلكه فهميدند كه او گناهكار نبوده و اين مردم بودند كه گناهكار و منحرف از صراط مستقيم بوده اند. اين جواب اين آيه شريفه است و معنايش جز اين در خصوص پيغمبراكرم صلي الله عليه و اله نمي تواند چيز ديگري باشد بخصوص كه بعد مي فرمايد: « وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ » اين كار را خدا كرد براي اينكه نعمتش را بر تو تمام كند و محبت مردم را به تو جلب كند «وَ يَهْدِيَكَ صِرََطًا مُسْتَقيِِمََا» و تو هدايت شده به راه راست هستي. آن كسي كه هدايت شده به راه راست است او هيچ وقت گناهكار نيست. از نظر مردم ، آن مردمي كه


ادامه نوشته

جلسه نهم ﴿ قضا و قدر ﴾

    بسم الله الرحمن الرحيم  

 اَلْحَمْدُ لِلّه وَالصَّلوهُ وَالسَّلامُ عَلي رَسُولِ الله وَ عَلي الِهِ الِ الله لا سيِّما عَليََ بَقيَّةُ الله رُوحي وَ اَرْواحُ الْعالَمينَ لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الْفَدا وَ لَعْنَةُ الدّائِمَةُ عَليََ اَعْدائِهِمْ اَجْمَعينْ مِنَ اْلانِ اِلي قيامِ يَوْمِ الدّيْن.

 اعوذ بالله من الشيطان الرجيم 

 اَفَمَنْ كانَ عَلي بَيِّنةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوُه شاهِداٌ مِنْهُ [ هود ۱۷ ]

 تمام دلايلي كه درباره اثبات وجود خدا و صفات پروردگار گفته مي شود، از قرآن و راهنمايي قرآن است. بعضي از افراد فكر مي كنند ما به خاطر اينكه قرآن گفته كه مثلاً خدا واحد است، ما مي گوييم خدا واحد است. البته پنجاه درصد و شايد هم بيشتر وقتي كه قرآن و اعجازش را ثابت كرديم دلايلي كه در قرآن آمده براي ما حجيت دارد و عقلي است ولي در عين حال آنچه را كه در اثبات وجود خدا عرض مي كنيم و مي گوييم در قرآن اين مطلب آمده مثل اين است كه ما در يك كتابي غير از قرآن مطلبي را مشاهده كنيم و راهنماي فكر ما باشد عقلمان را به كار بيندازد در اين صورت توجه نمي كنيم كه اين كتابي كه عقل ما را راه انداخته فكر ما را راه انداخته چه كتابي بوده است. البته اگر كتاب معتبري باشد با دلگرمي بيشتري روي آن مسئله فكر مي كنيم تا برسد به قرآن كريم كه معجزه است طبعاً با يك توجه بيشتري آن را مطالعه مي كنيم و عقلمان را به كار مي اندازيم و فكرمان را فعّال مي كنيم. پس آنچه از قرآن و احاديث درباره صفات پروردگارعرض مي كنيم نه به خاطر اين است كه چون تنها در قرآن آمده حق است بلكه عقلمان، فكرمان و استدلالات مان صحيح انجام مي شود و تمام مطالبي كه گفته مي شود عقلي است و اعتقاد به آنها پيدا مي كنيم.

 ﴿ معناي قضا و قدر 

 يكي از مسائلي كه در قرآن وروايات آمده و بسيار اهميت دارد و اكثراً اطلاعي از آن ندارند «قضا و قدر» است. مسئله قضا و قدر از مسائل بسيار مهمي است كه در كتب فلسفي و كتب كلامي مطالبي درباره اش ذكر شده است ولي اكثراً آن را به جاي اين و اين را به جاي آن استفاده مي كنند. قضا به معنايي است كه قدر نيست و قدر به معنايي است كه قضا نيست.

خدايتعالي همه كارها را در دنيا و آخرت و قيامت انجام مي دهد.

 « قُلْ كُلٌ مِنْ عِنْدِاللهِ » [ نسا ۷۸ ]

 بگو همه كارها از جانب خدا است. ولي

ادامه نوشته

جلسه هشتم ﴿ علم غيب پروردگار ، معناي بداء ﴾

  بسم الله الرحمن الرحيم  

 اَلْحَمْدُ لِلّه وَالصَّلوهُ وَالسَّلامُ عَلي رَسُولِ الله وَ عَلي الِهِ الِ الله لا سيِّما عَليََ بَقيَّةُ الله رُوحي وَ اَرْواحُ الْعالَمينَ لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الْفَدا وَ لَعْنَةُ الدّائِمَةُ عَليََ اَعْدائِهِمْ اَجْمَعينْ مِنَ اْلانِ اِلي قيامِ يَوْمِ الدّيْن.

  متأسفانه درباره خداي با اين عظمت كه همه چيز ما است و در همه امور معنوي و مادي ما وجود دارد و ظاهرترين چيزها است وبه خاطر غفلتهايي كه داريم، ديرتر متوجه حقايق واضحي كه عرض مي كنم مي شويم

 ﴿ معناي غيب و شهود پروردگار ﴾

  خدايتعالي داراي علم غيب است. عرب به پنهان غيب مي گويد هرچيزي كه پنهان است غيب است. در اول سوره بقره مي خوانيم:

 « ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدًي لِلْمُتَقينَ اَلَّذينَ يُؤمِنُونَ بِالْغَيْبِ» [بقره ۳-2۲ ]

 ايمان به غيب يعني ايمان به چيزي كه پنهان است حالا يا از نظر ديد ظاهري مان پنهان است و يا از نظر عقل و فكرمان پنهان است. ما در آيات قرآن ودر دعاها زياد به اين جمله برحورد مي كنيم كه خدا را «عالِم الغيب والشهاده» معرفي مي كنند. (خوب دقّت كنيد) خدايتعالي هم عالِم به پنهاني است و هم عالِم به شهود است. شهود به معناي چيزي است كه مشهود است و ديده مي شود و يا آنكه از نظر علمي انسان يا هر موجود ديگري آن را مي تواند درك كند. ما در نمازها در اذان واقامه مي گوييم: «اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلا اَلله» شهادت مي دهيم ، شاهديم، مي بينيم كه خدايي جز خداي يكتا نيست. اين ديدن و اين شهادت به معناي اينكه با چشم يا با حواس ديگر مشاهده مي كنيم نيست، بلكه به معناي اين است كه با عقلمان، با فكرمان و با آيات الهي مشاهده مي كنيم كه خدا يكي است. آنطوري كه در جلسات گذشته عرض كردم، هماهنگي خلقت ما را به اين معنا مي رساند كه شهادت بدهيم خدايتعالي يكي است. يا مي گوييم:«وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُ الله» اين شهادت، اين ديدن باز از نظر ظاهر نيست. از نظر فكري و عقلي وقتي كه ما به قرآن كريم مي رسيم آن همه اعجاز را در قرآن شريف مي بينيم و مي دانيم كه پيغمبراكرم صلي الله عليه و اله آن كتاب عظيم را از جانب پروردگار آورده است، شاهديم مي بينيم كه او فرستاده خدا است و چون در هيچ كجاي قرآن دخالت نكرده است و آنچه به او وحي شده داده است مي فهميم كه او بنده خدا است. شهادت مي دهيم كه پيغمبراكرم صلي الله عليه و اله هم عبد او است و هم رسول او است. اين معني شهادت در تشهد يا شهادت هايي است كه در اذان و اقامه مي گوييم.

هر چه مشهود ما است بر همان شاهديم. الان اگر در اين مجلس اتّفاقي بيفتد شما از اين مجلس خارج شويد به شما مي گويند شما شاهد بوديد و ديديد كه چه جرياني آنجا اتّفاق افتاد اما اگر خارج از اين مجلس يا اتاق باشيد مي گوييد من شاهد نبودم. شاهدين و آنهايي كه شاهدند بايد دقيقاً مسئله را ديده باشند و دقّت كرده باشند. لذا در اذان و اقامه و تشهد مي گوييم «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اَلله» و يا مي گوييم «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله». اين معناي شهود است.

 خدايتعالي هر چه را كه خلق كرده است برآن عالِم است و شاهد است و اين علمش علم شهود است هيچ چيز از پروردگار غايب نيست هيچ چيز بر پروردگار پنهان نيست. اين را بايد بدانيم و همه مان هم معتقديم.

 ﴿ عالم به غيب براي پروردگار يعني چه؟ ﴾

  اما عالم به غيب درباره پروردگار متعال، آيا منظور غيبي است كه براي ما غايب است؟ كه اين معنا ندارد آن چيزي منظور باشد، كه براي ديگري غايب باشد و براي من مشهود. يك مثال مي زنم چون بايد اين مطالب را با مثال روشن كرد من وقتي اين طرف ديوار هستم عالم به جمعي هستم كه اين طرف ديوار هستند و علم به شهود دارم اما اگر پشت اين ديوار جمعيتي بود آنها براي من پنهانند و براي آن كسي كه آن طرف ديوار هست آن طرف برايش مشهود است و اين طرف برايش غيب است. حالا اگر يك كسي روي ديوار نشسته بود و هر دو طرف را مي ديد او هر دو طرف برايش مشهود است، نمي شود به آنكه بالاي ديوار نشسته، بگوييم بالنسبه به اين طرفي آن طرف برايش غيب است و اين عالم برآن غيب است. و او عالِم بر غيب و شهود است و اين غلط است. آنكه بالاي ديوار نشسته هر دو طرف برايش شهود است و آن كسي كه اين طرف ديوار هست آن طرف ديوار برايش غيب است و اين طرف برايش مشهود است و آن كسي كه آن طرف ديوار هست آن طرف برايش مشهود و اين طرف برايش غيب است.

اگر گفتيم خدايتعالي عالم به غيب است بالنسبه به ما كه بعضي چيزها براي مان غيب است يعني براي ما خيلي چيزها غيب است. الان تمام دنيا و بلكه كهكشانها همه براي ما غيب است فقط اين اتاق است كه براي ما مشهود است. خدا بالنسبه به ما عالِم به غيب باشد مثل همين است كه بگوييم آنكه روي ديوار نشسته عالِم به غيب است نسبت به كسي كه اين طرف ديوار است و اين غلط است.

اينكه ما مي گوييم خدا عالِم به غيب و شهود است، يك غيبي بايد براي خدا منظور كنيم، تصوّر كنيم بعد بگوييم خدا عالِم به غيب است. دقّت كنيد: اول بايد يك چيزي كه براي خدا پنهان باشد را تصوّر كنيم بعد بگوييم «عالِم الغيب والشهاده» كه او عالِم برآن پنهاني است. براي خدا هيچ چيز تصوّر ندارد كه پنهان باشد مگر آن چيزهايي كه خلقت نشده است. نيست كه بر آنها احاطه علمي داشته باشد نيست كه مشهودش باشد. اما آنچه را تا ابد خلق مي كند و هنوز خلق نكرده است همه اينها از نظر وجودي پنهان ولي پروردگار بر آنها احاطه علمي دارد.

نمي دانم مطلب برايتان خوب معلوم شد يا توضيح بدهم. ببينيد خدايتعالي بر هر چيزي كه تا اين لحظه خلقت شده عالِم است به چه علمي؟ مشهودش است خلقت كرده است. احاطه دارد و به همه چيز شاهد است. اما خيلي از چيزها مثلاً ورود شما به بهشت، و ورود فلان مشرك به جهنّم، هنوز انجام نشده است. چون انجام نشده است، نيست. چون نيست غيب است و چون غيب است هيچ كس اطلاع ندارد جز ذات مقدس پروردگار. ولذا خدا عالِم الغيب است. پس تصوّر شد كه يك غيبي براي خدا باشد ولي احاطه علمي به آنچه كه غيب است خدا داشته باشد.

 ﴿ علم پروردگار ذاتي و غير قابل تغيير و علم پيغمبر صلي الله عليه و اله و ائمه اطهار عليهم السلام معلومات است و قابل تغيير.﴾

 بنابراين خدا عالِم الغيب والشهاده است. شما مي گويد پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله ، ائمه اطهار عليهم السلام ، در همين دعاي ندبه خوانديدكه: «وَ اَوْدَعْتَهُ عِلْمَ ما كانَ وَ ما يَكُونُ اِلَي اِنْقِضاءِ خَلْقِكَ» خدايا تو به پيغمبراكرم صلي الله عليه و اله علم ما كان، گذشته را و علم آينده را تا انقضاء خلق به او دادي. پس پيغمبر هم عالم الغيب والشعاده است روي اين معنايي كه كردم ائمه اطهار عليهم السلام هم عالم الغيب و الشهاده هستند. ما هم نسبت به بهشت و جهنم مي توانيم بگوييم عالم به غيب هستيم جون نيامده اند ولي علم داريم چون خدا گفته است. بنابراين ما هم عالم الغيب والشهاده هستيم. در جواب عرض مي كنم كه علم ائمه عليهم السلام علمي است كه خدايتعالي به آنها تعليم داده است و تمام علم بي نهايتش را به آنها ياد نداده است. علم بي نهايت معنا ندارد در مخلوق كه محدود است قرار بگيرد. خوب دقت كنيد و اعتقاد را بدانيد. تمام علوم را به ائمه اطهار عليهم السلام و پيغمبراكرم صلي الله عليه و اله تا انقضاء خلق فرموده است تا جايي كه اگر ميلياردها سال ديگر بنا بشود بادي بيايد و يك ذره غباري را از اين محل بلند كند و به جاي ديگر بيندازد امروز امام زمان تان مي داند. تا اين اندازه علم دارد ولي خدا به آنها ياد داده است. تحت تعليم پروردگار بوده اند كه اينها معلومات است نه اينكه علم ذاتي باشد و كسي به آنها تعليم نداده باشد.

علم ذاتي تغيير ناپذير است كه ذات مقدس پروردگار دارد، فقط و فقط علم خداست كه تغيير ناپذير است. علم مخلوق محال است كه مخلوق باشد و تغيير ناپذير نباشد، كه اگر علم مخلوق تغيير ناپذير شد احاطه علمي پروردگار، شخصيت پروردگار، عظمت پروردگار از بين مي رود. آمد و تمام چيزهايي كه تا ابد مي خواهد انجام شود پيغمبراكرم صلي الله عليه و اله دانست براي خدا چيزي باقي نمي ماند. اگر مسئله بداء نباشد، (كه توضيح مي دهم) براي قدرت و عظمت و فعاليت پروردگار چيزي باقي نمي ماند و دست خدا بسته مي شود،كه يهود و بعضي فلاسفه غير يهود به اين معتقدند كه: تمام چيزها در گذشته ثابت و مسلم شده و ديگر قابل تغيير نيست، پس خدا چه كاره هست؟ اينجا جوابي ندارند. يهود اين حرف را مي گفتند، در قرآن هم آمده است كه:

 « وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُاللهِ مَغْلُولَه » [مائده ۶]

 يهود گفتند كه دست خدا بسته است. خدا كناري نشسته و كاري به اوضاع و احوال ندارد.

 « غُلَّتْ اَيْديهِم وَ لُعِنُوا بِما قالوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ» [مائده ۶۴]

 دست آنها بسته باد بر آنها لعنت باد، خدا مي فرمايد دست خدا باز است مشغول به كار است.

 « فَعّالٌ لِما يُريدُ » [بروج ۱۶]

 پس مي بينيد كه يك بخشي از علوم و آن هم مربوط به آنچه كه انجام نشده و خلق نشده در اختيار ذات مقدس پروردگار است.

يك مثالي برايتان بزنم كه ائمه عليهم السلام چگونه با اينكه همه چيز را مي دانند ولي در عين حال از بداء اطّلاعي ندارند. و آن اين است كه مثلاً شما ماشين تان را سوار شديد با سرعت صد كيلومتر داريد حركت مي كنيد و جاده هم صاف و شما عالم هستيد كه سر ساعت به صد كيلومتري مي رسيد. اين علم شما است. اما از حوادثي كه ممكن است يك قدرتمندي سر راه شما قرار بدهد براي اينكه اختيار را بدست خودش نگه بدارد، نداريد. اينجا اگر از شما بپرسند يك ساعت ديگر كجا هستيد؟ مي گوييد هرچه خدا بخواهد. يعني از نظر اسباب معلوم است كه يك ساعت ديگر كجا هستم ماشين دارد مي رود جاده هم صاف، ماشين هم سالم حتماً سر يك ساعت ديگر من سر صدكيلومتري هستم. اما از حوادثي كه ممكن است يك قدرتمندي سر راه قرار بدهد اطّلاع نداريم.­­­­­

﴿ معناي بداء من الله ﴾

 يك مسئله اي هست كه هم در قرآن آمده و هم در روايات به آن زياد توجه شده است. در قرآن خدايتعالي مي فرمايد:

 « يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْكِتابِ» [ رعد ۳۹]

 خدا محو مي كند خدا ثابت نگه مي دارد. همه اموري كه مي خواهد در آينده بشود، يك چيزهايي كه مي خواهد در آينده بشود. مثلاً فردا صبح خورشيد سر ساعت ده دقيقه به هفت بايد از افق بيرون بيايد. آيا اين حتمي است؟ مي گوييد اگر خدا بخواهد. ميليونها سال اين كار تكرار شده است آنچنان اطمينان ما را جلب كرده كه حساب ندارد اما آن كسي كه معتقد به خدا است نمي تواند بگويد اين كار حتماً انجام مي شود، آمد و خدا نخواست و اراده نكرد. يكي دو سه مورد هم اين كار را انجام داده است اگر ما مسلمانيم بايد اين را معتقد باشيم. يكي ردّ شمس براي علي بن ابيطالب عليه السلام  در جنگ نهروان و ديگري ردّ شمس براي علي بن ابيطالب عليه السلام  وقتي كه سر رسول اكرم صلي الله عليه و اله روي دامنش بود و يكي هم براي يوشع بن نوح وصي حضرت موسي اين كار انجام شده است. براي آنقدرتمندي كه همه چيز در اختيار اوست مي تواند اراده بكند يكي دو ساعت طلوع خورشيد را عقب بيندازد. بدون مفسده ( حالا بعضي از منجمين مي گويند اينها مفسده دارد و نمي شود ) اين معناي بداء است. بداء نه بداء لِله، بداء مِنَ الله اينگونه بايد معنا كرد. بداء لِله يعني ظاهر شد چيزي كه براي خدا پنهان بود. البته به يك معناي خيلي دقيقي كه الان نمي شود بيان كرد بداء لِله هم درست است. ولي بداء مِنَ الله.

پيغمبر مي دانست الان بايد اين كار انجام شود، ولي نشد خدا نگذاشت انجام شود به هر دليلي كه هست. جرياناتي هم در اين ارتباط هست. در اصول كافي هست كه حضرت عيسي عليه السلام از كنار يك مجلسي عبور مي كرد در آن مجلس مشغول جشن و سرور بودند. فرمود اينجا عروسي است فردا شب همين موقع اين مجلس تبديل به عزا مي شود. حواريون هم به سخنان حضرت عيسي معتقد بودند، فردا شب آمدند ديدند نه شب دوم جشن را مي گذرانند و هيچ مسئله اي هم پيش نيامده است. حضرت عيسي مي دانست و درست هم فهميده بود كه فردا شب اينجا عزاداري است اما از بدائي كه به مصلحتي پيش مي آمد اطلاع نداشت و آن مخصوص پروردگار بود. لذا آمدند براي اينكه آبروي پيغمبر و سخنان پيغمبر از اعتبار نيفتد آمدند وارد مجلس شدند رفتند كنار بستر عروس ديدند كه يك مار كبرايي آنجاست. شايد حضرت عيسي از او پرسيد چرا اين عروس را نزدي؟ گفت اينها صدقه داده اند و صدقه دفع بلا مي كند. شايد بگوييد چرا حضرت عيسي از صدقه دادن او اطلاعي نداشت؟ اين در علم پروردگار است نبايد هم اطلاع داشته باشد.

روايت دارد كه اگر بداء را معصومين عليهم السلام يا هر مخلوقي ديگر مي دانست، ديگر خدا طبعاً نمي توانست كاري بكند دستش بسته بود. خدا تغيير مي دهد « يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْكِتابِ» هر چه را كه بخواهد محو مي كند و هر چه را كه بخواهد ثابت نگه مي دارد.اين معناي بداء است بداء من الله.

 چون پيغمبراكرم صلي الله عليه و اله و ائمه اطهار عليهم السلام از جانب پروردگار همه چيز به آنها رسيده بود خداي متعال در روز اول خلقت كه قرآن شريف به قلب مقدس پيغمبراكرم صلي الله عليه و اله نازل شد اين آيه هم در آن بود.

« وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ اِنِّي فاعِلُ ذلكَ غَداً » [كهف ۲۳]

 هرگز نگو من كننده اين كارم با اينكه قدرت هم در دست توست. بدان تو كننده اين كار نيستي اگر خدا نخواهد.

« اِلا اَنْ يَشاءَ اللهُ » [ كهف ۲۴]

 خيلي عجيب است از روز اول مي دانست. شايد حضرت عيسي عليه السلام آنقدر كه پيغمبراكرم صلي الله عليه و اله آگاه بود، حضرت عيسي آگاه نبود، كه: «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ اِنِّي فاعِلُ ذلكَ غَداً اِلا اَنْ يَشاءَ اللهُ» هر كاري كه مي خواهي انجام دهي بگو انشاالله. انشاالله يعني چه؟ يعني اگر خدا بخواهد.

شما الان نشسته ايد مي تواني بلند شوي؟ بگو انشاالله. يعني چه؟ يعني اگر خدا بخواهد. خدا نخواهد نمي تواني بلند شوي. من خودم ديدم يك نفر نشسته بود نتوانست بلند شود پاهايش درد گرفت. بدتر از اين، يا بهتر از اين مُرد، نشسته بود يك دفعه مُرد نتوانست بلند شود.

ولي انشااللهي كه حتي پيغمبراكرم صلي الله عليه و اله كه: « وَ اوْدَعْتَهُ عِلْمَ ما كانَ وَما يَكُونُ اِلَي انْقِضاءِ خَلْقِكَ» بايد بگويد به اين معنا است كه من نمي دانم. رسول اكرم صلي الله عليه و اله صدها برابر دقيق تر از اينكه شما مي دانيد فردا صبح خورشيد در مي آيد نسبت به همه چيز اطلاع دارد اما در همين حد. خوب دقّت كنيد: چون علم پروردگار آمده معلوم شده است. چنانچه در گذشته برايتان توضيح دادم. يعني از آن بي نهايت بودنش آمده و محدود شده است معلوم يعني محدود. از باب مثال يك كسي اينجا ايستاده باشد و يك آينه هم آن طرف عكسش در آينه افتاده باشد. تصوير را معلوم فرض كنيد و شخص را خود علم. معلوم شده پس محدود شده است و چون محدود شده نمي تواند علم بينهايت پروردگار را در خودش جا بدهد. بنابر اين آن علم بينهايت مي تواند اين محدود را تغيير دهد. و اين هم جنبه علمي اش.

 ﴿ بداء در ظهور امام زمان عليه السلام﴾

 حالا اگر ما گفتيم خدايتعالي همه علوم را به ائمه عليهم السلام داده است و ما معتقديم و گفتم اگر يك ذره را بعد از ميلياردها سال ديگر بخواهد باد جابجا كند از آن عمل امام زمان شما با خبر است، منتها همين اندازه محدود. لذا مي گويم كه امام عصر ارواحنا فداه از لحظه ظهور خودشان اطلاع ندارند. قطعاً يقيناً امام عصر عليه السلام ظهور پيدا مي كنند. وقت ظهورشان كي بوده است؟ لحظه اي كه امام عسكري عليه السلام از دار دنيا رفت. اين را بدانيد تقدير الهي اين بوده است امام است آمده توي دنيا بايد رهبري مردم را برعهده بگيرد پس چرا اين قدر عقب افتاد؟ هي بداء شده است. معلم را فرستاده اند سر كلاس برود درس بدهد آمده پشت در كلاس مي بيند بچه ها آنچنان به هم ريخته اند و آنچنان يكديگر را كتك مي زنند كه اگر سر معلم وارد كلاس بشود او را زودتر از همه مي زنند. پشت در كلاس ايستاده تا اينها ساكت شوند آرام شوند بفهمند اينجا كلاس است بفهمند اينجا بايد با ادب بنشينند بفهمند اينجا آمده اند چيز ياد بگيرند. منتهي ما آنقدر بچه هاي سرخود بي تربيتي هستيم خدا مي داند اصلاً تربيت نداريم آنچنان به جان هم افتاده ايم كه هيچ حساب ندارد.

قبل از انقلاب، يك وقتي در تركيه تنها و بيكار بودم و اين را در كتاب شبهاي مكه، فكر مي كنم نوشته باشم ديدم يك زمين خالي كنار يك ساختمان بلندي بود هفت هشت بچه، اينها زمين رابراي خودشان خط كشي و تقسيم كرده بودند در هر قسمتي اسم يك كشور نوشته شده بود. يك جا ايران يك جا تركيه، آلمان، بلغارستان، هفت هشت مملكت براي خودشان درست كرده بودند و هر كدام از اين بچه ها روي يكي از ممالك ايستاده بودند و بازي مي كردند سرو صدا مي كردند يكي از اين بچه ها آهسته پايش را گذاشت روي آن مملكت او حمله مي كرد اين پايش را عقب مي كشيد باز از آن طرف ديگري... سر و صدايي راه انداخته بودند بعد از ظهر بود يك مردي از اين ساختمان سرش را بيرون كرد بچه ها چرا سر و صدا مي كنيد اينها اعتنا نكردند چوب را برداشت و همه را بيرون كرد خطها را هم پاك كرد كه ديگر نيايند. يك جوان تبريزي كنار من ايستاده بود فارسي بلد بود. گفتم: عجب بازي قشنگي! گفت: چه قشنگي داشت؟ گفتم: الان دنياي ما همينطور است.

 من به آن جوان گفتم تو چطور آن پيرمردي كه بايد بيايد همه خطها را پاك كند را نمي شناسي؟ گفت امام زمان را مي گويي گفتم همينطور است. واقعاً وضع مان همينطور است. حضرت ولي عصر عليه السلام از روز نهم ربيع، روز هشتم ربيع اگر شهادت امام حسن عسكري عليه السلام باشد آماده براي اين است كه اين مسائل حل بشود و دنيا پر از عدل و داد بشود. همه انبياء و ائمه اطهار عليهم السلام براي اين آمده اند كه دنيا پر از عدل و داد باشد حالا كه نشده دنيا پر از ظلم و جور شده مي گوييم بيايد تا دنيا پر از عدل وداد بشود والا بايد باشد. خدا مخلوق را خلق نكرده تا به يكديگر ظلم كنند. خدا مخلوق را خلق نكرده تا اين طور به سر و جان يكديگر بريزند و يكديگر را از بين ببرند و به هم ظلم كنند. خدايتعالي مخلوق را خلق كرده تا مثل بهشت در كنار يكديگر همه به آنچه كه دارند در كنار هم قانع باشند وهمه مثل برادر با يكديگر زندگي كنند. آيه قرآن است كه:

« اِنَّما الْمُؤمِنُونَ اِِخْوَهٌ » [ حجرات ۱۰]

حالا چرا هزاروسيصد سال است كه اين معلم بشر، اين امام بشر، بايد پشت در بايستد شاگردان او را نبينند از ايشان استفاده نكنند. براي همين جهت است كه هر لحظه شايد يك بداء حاصل شود هر لحظه شايد از جانب پروردگار خطاب شود يا حجة بن الحسن عليه السلام  حالا هنوز زود است. ولي امام آماده است حتي مرحوم حاج ملا آقا جان رضوان الله تعالي عليه كه خدا رحمتش كند مي گفت ( حالا از كجا مي گفت من به مدركش دسترسي پيدا نكردم ولي كلام او را من تا حدي صحيح مي دانستم ) ايشان مي گفت: سيصدوسيزده نفر هم هميشه آماده اند آنها هم هميشه در محضر حضرت هستند تا اگر امر فرج از جانب پروردگار آمد ديگر منتظر اصحاب خاص و فرماندهان خاص و اينها نباشند. همه اين مدت بداء شده و باز هم ممكن است خداي نكرده بداء شود. نمونه هايش را ما در مدت عمرمان ديده ايم. و بداء هم علت دارد نه اينكه فكر كنيد همين جور خدايتعالي گاهي دوست دارد بگويد عقب بيندازيد وگاهي دوست دارد بگويد جلو بيندازيد و اراده اش هم بي حساب باشد نه.

هر وقت بشر صد در صد پذيراي امام شد، يعني چه؟ مومنين او را دوست دارند پذيرايش مي شوند كفار و مشركين زير بار ظلم هستند، دنبال يك منجي مي گردند پذيرايش هستند. چه بسا همين سياست آمريكا آنچنان فشار بياورد روي ممالك مختلف كه تمام رؤساي ممالك مختلف همه دنبال يك قدرتمندتري بگردند كه بيايد اين مرد بي حساب و قلدر را به جاي خودش بنشاند و دنيا را پراز عدل وداد كند و هر كسي را به حق خودش برساند. همينطوري كه تا حدي زمينه هايش شروع شده است. شما مي بينيد در دنيا هر روز يك راهپيمايي است كه چرا بايد عراقيها كشته شوند؟ همه دارند عليه اين دستگاه ظالم حرف مي زنند تظاهرات مي كنند قيام كرده اند و انشاالله آنچه كه مؤثر واقع خواهد شد از شما مردم شيعه از مردم ايران خواهد بود و همان مطلبي كه وعده داده اند انشاالله از ايران پرچمهاي سياهي حركت مي كند به رهبري يك فردي حالا اين سيد حسيني باشد حسني باشد چون اينها را گفته اند. از قزوين حركت كند يا از خراسان حركت كنند من نمي خواهم بگويم كدامش درست است و كدامش درست نيست. آن حركت كند و شما ايراني ها لااقل جزء آنهايي باشيد كه برويد ملحق به امام عصر ارواحنا فداه بشويد و اين بداء را خاتمه بدهيد. انشاالله

بعد از نماز شب اگر فرصت داريد سر به سجده بگذاريد و هر جوري هست اين يك هفته آينده اين ذكر را بگوييد: « لا اِلهَ اِلا اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ » خدا مي دانيد در همين آيه چه فرموده است؟

 « فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَيّناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذالِكَ نُنْجِي الْمُؤمنينَ » [ انبياء ۸۸]

 ما براي حضرت يونس اجابت كرديم «وَ نَجَيّناهُ مِنَ الْغَمِّ» دوستان امام زمان غم تان امروز چيست؟ امروز عيد است اگر مي خواهيد از غم نجات پيدا كنيد « وَكَذالِكَ نُنْجِي الْمُؤمنينَ » ما همانطوركه حضرت يونس را نجات داديم مومنين را از غم نجات مي دهيم. انسان بايد خودش را در مقابل پروردگار ظالم به نفس بداند و هميشه خدا را پاك و منزه بداند و انشاالله بتوانيم لااقل اگر فرج عمومي نيست براي خودتان فرج خصوصي از حضرت ولي عصر عليه السلام، از خدايتعالي بگيريد.

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِالله اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ الله اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا اْلاِمامُ الشَّهيدْ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَاالْمَظْلُومْ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ .

«وَالسَّلامُ عَلي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدي»

منبع سایت www.yademam12.blogfa.comسلسله دروس عقائد استاد سید حسن ابطحی


 
ادامه نوشته

جلسه هفتم (توحید)

      بسم الله الرحمن الرحيم  

اَلْحَمْدُ لِلّه وَالصَّلوهُ وَالسَّلامُ عَلي رَسُولِ الله وَ عَلي الِهِ الِ الله لا سيِّما عَليََ بَقيَّةُ الله رُوحي وَ اَرْواحُ الْعالَمينَ لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الْفَدا وَ لَعْنَةُ الدّائِمَةُ عَليََ اَعْدائِهِمْ اَجْمَعينْ مِنَ اْلانِ اِلي قيامِ يَوْمِ الدّيْن.

 اعوذ بالله من الشيطان الرجيم « هذا بَصائِرُ مَنْ رَبِّكم وَ هُدًي وَ رَحْمَهٌ لقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»

[ اعراف ۲۰۳]

مطلب مهمي كه ذات مقدس پروردگار متذكر شده است فراموشي از خداست و يا خداي نكرده بدتراز آن استهزاء به آيات الهي است. در اينجا اگر گفته مي شود آيات الهي منظور تنها آيات قرآن نيست.

آيات، نشانه هاي خداست كه در همه جا وجود دارد. نشانه هاي پروردگار از ريزترين موجودات زنده و يا موجودات عالم هستي گرفته تا كهكشانها، همه با چشم معرفت خاص آيات الهي هستند، كه در هفته هاي گذشته تذكر دادم. هر چيزي كه در عالم هست همه اش آيات الهي، نشانه خدا و مُعَرِف خداست. پروردگار متعال در يك حديث قدسي فرموده است: 

ادامه نوشته

جلسه ششم ﴿ هدايت پروردگار ﴾ 1


                          ِبسم الله الرحمن الرحيم   

 اَلْحَمْدُ لِلّه وَالصَّلوهُ وَالسَّلامُ عَلي رَسُولِ الله وَ عَلي الِهِ الِ الله لا سيِّما عَليََ بَقيَّةُ الله رُوحي وَ اَرْواحُ الْعالَمينَ لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الْفَدا وَ لَعْنَةُ الدّائِمَةُ عَليََ اَعْدائِهِمْ اَجْمَعينْ مِنَ اْلانِ اِلي قيامِ يَوْمِ الدّيْن.

 

به طور كلي همه بايد بدانيم كه هدايت و ضلالت در دست ذات مقدس پروردگار است.

 ﴿ مراتب هدايت ﴾

 ۱ـ هدايت عام ۲ـ هدايت خاص ۳ـ هدايت خاص الخاص.

 در اعتقادات مان بايد اين باشد كه همه هدايت در دست خداست. حتي خدايتعالي به پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله  اجازه نمي دهد كه معتقد باشد كه هدايت در دست پيغمبر است. هيچ كس در هدايت افراد نمي تواند دخالت كند مگر بعنوان واسطه.

 ﴿ هدايت عام پروردگار ﴾


 
ادامه نوشته

جلسه ششم ﴿ هدايت پروردگار ﴾ 2

ادامه قسمت اول:

 « ذلِكَ الْكِتابُ لارَيْبَ فيهِ هُدًي لِلْمُتَّقينَ» [بقره ۲ ]

 


ادامه نوشته

جلسه پنجم: ﴿ معرفت پروردگار، ربوبيت پروردگار ﴾

بسم الله الرحمن الرحيم  

اَلْحَمْدُ لِلّه وَالصَّلوهُ وَالسَّلامُ عَلي رَسُولِ الله وَ عَلي الِهِ الِ الله لا سيِّما عَليََ بَقيَّةُ الله رُوحي وَ اَرْواحُ الْعالَمينَ لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الْفَدا وَ لَعْنَةُ الدّائِمَةُ عَليََ اَعْدائِهِمْ اَجْمَعينْ مِنَ اْلانِ اِلي قيامِ يَوْمِ الدّيْن.

  چيزهايي است كه پروردگار متعال خودش در قرآن فرموده و ما هم بايد معتقد باشيم كه خدا بايد خودش خودش را معرفي كند كه علي عليه السلام  مي فرمايد: «يا مَنْ دَلَّ عَلي ذاتِهِ بِذاتِهِ» خدا بايد خودش را خودش معرفي كند.

 ﴿ مراتب معرفت پروردگار ﴾

 معرفت پروردگار به سه بخش تقسيم مي شود: ۱_ معرفت عام ۲_ معرفت خاص ۳ _ معرفت خاص الخاص

 

﴿ معرفت عام پروردگار ﴾

 يك معرفي عام هست كه همه مردم دنيا بايد تا آن حد خدا را بشناسند.

از راه استدلال، دلايل علمي و ....
ادامه نوشته

جلسه چهارم ﴿ رحمانيت و رحيميت پروردگار ﴾


 بسم الله الرحمن الرحيم                    

اَلْحَمْدُ لِلّه وَالصَّلوهُ وَالسَّلامُ عَلي رَسُولِ الله وَ عَلي الِهِ الِ الله لا سيِّما عَليََ بَقيَّةُ الله رُوحي وَ اَرْواحُ الْعالَمينَ لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الْفَدا وَ لَعْنَةُ الدّائِمَةُ عَليََ اَعْدائِهِمْ اَجْمَعينْ مِنَ اْلانِ اِلي قيامِ يَوْمِ الدّيْن.

 اعوذ بالله من الشيطان الرجيم  

 «لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فيهِ مُبْلِسُونَ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَلكِنْ كانُوا هُمُ ظالِمُينَ وَ نادُوا يا مالِكَ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ اِنَّكُمْ ماكِثُونَ لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَلكِنَّ اَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ»

[ زخرف۷۸-۷۵]

 آيات شريفه سوره زخرف، كه بسيار اين آيات تكان دهنده و بيداركننده است.

 
ادامه نوشته

جلسه سوم ﴿ علم و قدرت پروردگار ﴾  دام عزه


 

                    بسم الله الرحمن الرحيم   

اَلْحَمْدُ لِلّه وَالصَّلوهُ وَالسَّلامُ عَلي رَسُولِ الله وَ عَلي الِهِ الِ الله لا سيِّما عَليََ بَقيَّةُ الله رُوحي وَ اَرْواحُ الْعالَمينَ لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الْفَدا وَ لَعْنَةُ الدّائِمَةُ عَليََ اَعْدائِهِمْ اَجْمَعينْ مِنَ اْلانِ اِلي قيامِ يَوْمِ الدّيْن.

همه انبياء كه فرستادگان الهي بودند براي مردم در مرحله اول نشانه هايي بسيار صريح و واضح مي آوردند. مثلاً در جريان حضرت موسي، حضرت موسي عصايش را مي انداخت و اژدها يا مار بزرگي مي شد، يا دستش را در گريبان مي كرد وقتي بيرون مي آورد همه جا را روشن مي نمود. از اين قبيل معجزات همه انبياء داشتند. اين براي مردم عوام بود،كه معجزه را به آنها نشان مي داد و مردم عوام معمولي با معجزه بهتر گرايش پيدا مي كنند و بهتر متوجه خدا مي شوند ولي دانشمندان و اهل تحقيق و به طور كلي مردم آخرالزمان بخصوص مردم زمان ما بايد با علم وحكمت، با دانش با تفكر و با استدلالات عقلي خدا را بشناسند.

 ﴿ ايمان افراد بر دو نوع است، ايمان با چشم ظاهر و ايمان با عقل ﴾


 

ادامه نوشته

جلسه دوم اعتقادات (خداشناسی در قرآن)

سم الله الرحمن الرحيم                         

 

 اَلْحَمْدُ لِلّه وَالصَّلوهُ وَالسَّلامُ عَلي رَسُولِ الله وَ عَلي الِهِ الِ الله لا سيِّما عَليََ بَقيَّةُ الله رُوحي وَ اَرْواحُ الْعالَمينَ لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الْفَدا وَ لَعْنَةُ الدّائِمَةُ عَليََ اَعْدائِهِمْ اَجْمَعينْ مِنَ اْلانِ اِلي قيامِ يَوْمِ الدّيْن.

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم 

       وَجَعلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزءً اِنَّ الْانسان لَكَفُورٌمُبينٌ [زخرف۱۵]

 ﴿ معارف قرآن بي نهايت است ﴾

 بر خلاف علوم بشري كه تا يك مدت محدودي آن علم جا دارد كه انسان پيش برود. هر يك از علوم مادي حتي معنوي ولي بشري را اگر فكر كنيد مي بينيد تا يك حدي مي تواند انسان را به پيش ببرد. ولي قرآن چون به وحي وصل است. به علم خداي بي نهايت وصل است در دنيا هر چه بتواني در آن تعمق كنيد باز به عمقش نخواهيد رسيد. اگر در عالم برزخ از اولياالله باشيد و در آن تعمق كنيد باز به حقيقتش نمي رسيد و در بهشت هم دستور است كه قرآن بخوانيد تا اين غذاي روح شما را رشد بدهد و به جايي برساند. بدانيد كه قرآن تنها علمي است كه در دنيا و برزخ و بهشت ابدي براي انسان مطالبي را توضيح مي دهد و حقايقي دارد كه دائماً انسان بايد پي ببرد. دنيا چون كوچك است انسان نمي تواند در حقايق قرآن پيش برود. كه در روايات است هر حرفي از قرآن هفتاد معنا دارد و هفتاد كه گفته اند معنايش كثرت بي نهايت است. ولذا در دنيا كافي نيست كه ما حقايق قرآن را كاملاً درك كنيم. در عالم برزخ هم همينطور و در بهشت هم دائماً قرآن بخوان و بالا برو. و آنقدر كه انسان در بهشت عمر مي كند، در حقايق قرآن بايد فرو برود. انشاالله كوشش كنيد كه علاوه برآنچه كه من عرض مي كنم خودتان در آيات قرآني كه در هفته تلاوت مي كنيد تدبركنيد و انشاالله به واقعيتش و به حقيقتش خواهيد رسيد.

  ﴿ خداشناسي ﴾

سلسله جلسات اعتقادات علامه سید حسن ابطحی


ادامه نوشته

اعتقادات (اعجاز قرآن)

بسم الله الرحمن الرحيم 

 اَلْحَمْدُ لِلّه وَالصَّلوهُ وَالسَّلامُ عَلي رَسُولِ الله وَ عَلي الِهِ الِ الله لا سيِّما عَليََ بَقيَّةُ الله رُوحي وَ اَرْواحُ الْعالَمينَ لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الْفَدا وَ لَعْنَةُ الدّائِمَةُ عَليََ اَعْدائِهِمْ اَجْمَعينْ مِنَ اْلانِ اِلي قيامِ يَوْمِ الدّيْن.

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم«قُلْ لَئنْ إجْتَمَعَتِ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلي اَنْ يَأتُوابِمِثْلِ هذَا الْقُرْانِ ََلايَاتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كانَ بَعْضَهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً » [ اسرا ۸۸]

 يكي از معارف بسيار پر ارزش، معارف قرآن مجيد است. معارف قرآن آن حقايقي است كه علماي بزرگ از قرآن كريم استفاده كرده اند و به افكار بشري كار نداشته اند. در ارتباط با اثبات قرآن ما بايد از راهي كه خود قرآن وارد شده وارد شويم، يعني اول اعجاز قرآن را ثابت كنيم و بعد درباره معارف قرآن تحقيق كنيم.

دين بايد جدي باشد. قوانين دين بايد محكمتر و پر عمل تر از قوانين و رسومات غير ديني باشد هر چه ما از قوانين دين و برنامه هاي ديني عقب بنشينيم برنامه هاي غير ديني يا رسومات پيشرفت مي كنند. به همين دليل است كه ما به رسومات نوروز بيشتر ازعيد غدير اهميت مي دهيم و اكثر مسلمانان آنرا فراموش كرده اند و مي روند كه منكر آن شوند!

خدايتعالي در قرآن صريحا مي فرمايد:

 «قُلْ لَئِنْ اِجْتَمَعَتِ الْاِنْسَ وَالْجِنَّ عَلي اَنْ يأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْانِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلُوْ كانَ بَعْضَهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً» [ اسراء ۸۸ ]

 بگو اي پيغبر اگر جن و انس يكديگر را ياري دهند نمي توانند مثل قرآن را بياورند. (كه شامل انبياء مي شود بلكه شامل پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله مي شود ( با يك توضيح ) و شامل ائمه اطهارعليهم السلام مي شود و شامل تمام صالحين و صديقين و اوليا الله مي گردد، و شامل تمام اهل بلاغت و فصاحت و اهل ادبيات مي گردد وشامل تمام مردم مي شود ) ما از علوم اجنه اطّلاعي نداريم ولي آنها به دانش بالايي  مي رسند اگر چه كمتر از انسان است به دليل اينكه وقتي سليمان تقاضا كرد تخت بلقيس را برايش بياورند، يكي از آنها گفت:

سلسله جلسات اعتقادات علامه سید حسن ابطحی
ادامه نوشته

با سلام خدمت همه شما دوستان
ماه مبارك رمضان ماه خود سازي وتهذيب نفس ،ماه مهماني خدا را به همه شما تبريك ميگويم

(كسى كه ماه رمضان را روزه بدارد هفت خصلت برايش لازم مى‏شود)

خصال-ترجمه فهرى    ج‏2    386  
 (2) 14- على بن ابى طالب ضمن حديث مفصلى فرمايد: رسول خدا (ص) فرمود: هيچ مؤمنى نيست كه ماه رمضان را فقط بحساب خدا روزه بگيرد مگر آنكه خداى تبارك و تعالى هفت صفت را براى او ثابت و لازم فرمايد:
                        خصال-ترجمه فهرى، ج‏2، ص: 387
نخستين صفت آنكه هر چه حرام در پيكرش باشد گداخته شود.
دوم: برحمت خداى عز و جل نزديك مى‏شود.
سوم: كفاره گناه پدرش آدم را پرداخت نموده است.
چهارم: خداوند لحظات جان كندن را بر وى آسان گرداند.
پنجم: از گرسنگى و تشنگى روز قيامت در امان خواهد بود.
ششم: خداى عز و جل از خوراكهاى لذيذ بهشتى او را نصيب دهد.
هفتم: خداى عز و جل بيزارى از آتش دوزخ باو عطا فرمايد على عرض كرد: اى محمد راست فرمودى.


رفع شبهات پيرامون امام زمان (عج)    غيبت حضرت ادريس عليه السّلام قسمت دوم

دوستان عزيز از همه شما عذر خواهي ميكنم به دليل اينكه مطالب در مورد صفات رذيله هنوز آماده نيستد انشاءالله اگر آماده شدند شايد قرار دادم

اما اين هم قسمت دوم غيبت حضرت ادريس:و البته قصد دارم انشاءالله در طول اين ماه مبارك مطالبي ارزشمند درمورد اعتقادات را بياورم ممنون:

 ادامه قضيه حضرت ادريس:

 

آنگاه خداى تعالى به فرشته‏اى كه به او فرمان داده بود غذاى ادريس را هر شامگاه ببرد وحى فرمود كه از ادريس غذا را دريغ داشته و به او نرساند و چون ادريس آن روز را به شب آورد و غذايش نرسيد حزن و گرسنگى او افزون شد و چون شب روز سوم فرا رسيد و غذايش نرسيد سختى و گرسنگى و حزنش فزونتر شد و طاقتش نماند و پروردگارش را ندا كرد كه اى خداى من! رزق مرا از من دريغ داشتى پيش از آنكه مرا قبض روح كنى؟ و خداى تعالى وحى فرمود كه اى ادريس! سه شبانه روز غذا از تو دريغ داشتم بى‏تابى كردى امّا از گرسنگى‏

   كمال الدين-ترجمه پهلوان، ج‏1، ص: 262

همشهريانت و سختى ايشان ظرف بيست سال بى‏تابى نكردى و آن را ياد ننمودى! (1) سپس از تو خواستم هنگام سختى ايشان و رحمتم بر آنها از من بخواهى كه باران بر آنها بفرستم، امّا درخواست نكردى و از سؤالى از من بخاطر آنها دريغ ورزيدى، منهم ترا با گرسنگى تأديب كردم و بردباريت اندك شد و بيتابيت آشكار گرديد، از جايگاهت فرود آى و در جستجوى معاش خود باش كه طلب آن را به چاره‏انديشى خودت واگذار كردم.

ادريس عليه السّلام از جايگاهش فرود آمده و به شهرى در آمد تا غذايى طلب كند كه گرسنگى او را زايل كند و چون به شهر درآمد، دودى را ديد كه از منزلى بر مى‏خاست و به جانب آن رفت و بر پيرزنى وارد شد كه دو قرص نان را روى تابه‏اى پهن مى‏كرد و به او گفت: اى زن! آيا به من طعام مى‏دهى كه از گرسنگى بى‏تابم و آن زن گفت: اى بنده خدا! دعاى ادريس چيزى اضافه براى ما باقى نگذاشته است تا آن را به كسى اطعام كنيم و سوگند ياد كرد كه جز آن، هيچ چيزى ندارد، و معاش را از مردم شهرهاى ديگر طلب كند. ادريس گفت: به اندازه‏اى به من غذا بده كه روح از كالبدم نرود و بتوانم روى پاى خود بايستم تا

  كمال الدين-ترجمه پهلوان، ج‏1، ص: 263

آنكه در جستجوى معاش باشم. (1) زن گفت: آن دو قرص نان است، يكى از آن من است و ديگرى از آن پسرم، اگر قوت خودم را بدهم خود خواهم مرد و اگر قوت پسرم را بدهم او خواهد مرد و اينجا اضافه‏اى نيست تا آن را به تو بدهم.

گفت: پسر تو كوچك است و نصف قرص نان، او را بس است و با آن زنده مى‏ماند و نصف ديگر مرا كافى است و با آن زنده مى‏مانم و در آن كفايت من و او هر دو هست، آنگاه زن قرص نان خود را خورد و قرص ديگر را بين ادريس و فرزندش بخش كرد و چون فرزندش ادريس را ديد كه از قرص نان او مى‏خورد به قدرى مضطرب شد كه قالب تهى كرد! مادرش گفت: اى بنده خدا! فرزندم را از بى‏تابى بر قوتش كشتى! و ادريس گفت: بى‏تابى مكن كه من به اذن خداى تعالى او را زنده مى‏كنم و دو بازوى بچّه را گرفت و گفت: اى روحى كه از بدن اين بچّه بيرون رفتى! به اذن الهى به بدنش بازگرد كه من ادريس پيامبرم و روح بچه به اذن الهى به كالبدش برگشت. چون آن زن كلام ادريس و اين سخن او را شنيد كه أنا إدريس و پسرش را ديد كه پس از مرگ زنده شده است، گفت: من گواهى مى‏دهم كه تو ادريس پيامبرى و از خانه بيرون رفت و با صداى بلند فرياد مى‏كرد كه شما را به فرج بشارت مى‏دهم كه ادريس به شهر شما در آمده‏

   كمال الدين-ترجمه پهلوان، ج‏1، ص: 264

است. (1) ادريس رفت و بر موضع شهر آن جبّار اوّلى نشست و آن را تلّى از خاك يافت و مردمى از اهل آن قريه به دورش جمع شدند و به او گفتند: اى ادريس! آيا به ما رحم نمى‏كنى در اين بيست سالى كه به سختى و گرسنگى گذرانيديم؟ اكنون از خدا بخواه كه بر ما باران بفرستد، گفت: نه، مگر آنكه اين جبّارتان و همه اهل قريه پياده و پاى برهنه بيايند و آن را از من بخواهند. اين مطلب به گوش آن جبّار رسيد و چهل مرد را فرستاد تا ادريس را به نزد او برند، به نزد او آمده و گفتند: جبّار ما را نزد تو فرستاده تا تو را نزد او بريم و ادريس آنها را نفرين كرد و آنها مردند و خبر آن به گوش جبّار رسيد و ديگر بار پانصد مرد را فرستاد تا او را ببرند، آنگاه كه به نزد او آمده گفتند: اى ادريس! اين جبّار ما را به پيش تو فرستاده است تا تو را به نزد او بريم. ادريس گفت: به محلّ آرميدن ياران خود بنگريد. گفتند: اى ادريس! بيست سال است كه ما را از گرسنگى كشتى، اكنون مى‏خواهى ما را با نفرين بكشى؟ آيا رحم ندارى؟ ادريس گفت: من نزد او نخواهم رفت و از خداوند هم براى شما درخواست باران نمى‏كنم تا به غايتى كه جبّارتان و اهل قريه شما پياده و پاى برهنه به نزد من آيند، پس به نزد او آمدند و

   كمال الدين-ترجمه پهلوان، ج‏1، ص: 265

در مقابلش خاضعانه ايستادند (1) در حالى كه از او مى‏خواستند كه از خداى تعالى بخواهد كه بر ايشان باران بفرستد و ادريس به آنها گفت: اكنون آرى، و از خداى تعالى درخواست كرد كه بر قريه آنها و نواحى آن باران بفرستد، ابرى از آسمان بر سر آنها سايه انداخت و رعد و برقى درگرفت و همان ساعت باران فراوانى بر آنها باريد تا به غايتى كه گمان كردند غرق خواهند شد و به خانه‏هاى خود نرسيده بودند مگر آنكه نفوسشان آنها را از فراوانى آب نگران ساخته بود «1».

منبع:نرم افزار گنجينه روايات نور سايت :www.noorsoft.org

رفع شبهات پيرامون امام زمان (عج)    غيبت حضرت ادريس عليه السّلام قسمت اول

شايد اين سوال براي شما پيش آمده باشد كه آيا چيزي شبيه به غيبت آقا امام زمان (عج) در گذشته براي ديگر پيامبران اتفاق افتاده يا نه ،چگونه ميشود يك فرد اينقدر در غيبت باشد وديده نشود؟وسوالات زياد ديگر كه ممكن است براي خيلي از ماها به وجود بيايد ؟جواب ما را شيخ صدوق ره در كتاب گرانسنگش كمال الدين داده اند واز امروز انشاءالله كاري اساسي را شروع خواهم كرد حالا به اين قضيه توجه بفرماييد:

كمال الدين-ترجمه پهلوان    ج‏1    258    باب 1 در غيبت ادريس پيامبر عليه السلام .....  ص : 254

باب 1 در غيبت ادريس پيامبر عليه السّلام‏

 (1) آغاز غيبت‏ها غيبت مشهوره ادريس پيامبر عليه السّلام است تا به غايتى كه كار شيعيانش به جايى رسيد كه تهيّه قوت برايشان دشوار شد و طاغوت زمانه گروهى از آنها را كشت و باقى آنها را فقير و هراسناك نمود، سپس ادريس پيامبر ظهور كرد و به شيعيانش مژده فرج و قيام قائمى از فرزندانش را داد كه آن نوح عليه السّلام بود. سپس خداى تعالى ادريس عليه السّلام را به سوى خود خواند و پيوسته شيعيان نسل اندر نسل در انتظار قيام نوح عليه السّلام بودند و عذاب سخت طواغيت را تحمّل مى‏كردند تا آنكه نبوّت نوح عليه السّلام آشكار گرديد. (2) ابراهيم بن أبى البلاد از پدرش از امام محمّد باقر عليه السّلام چنين روايت كند، گويد:

آغاز نبوّت ادريس عليه السّلام آن بود كه در زمان او پادشاه جبّارى حكومت مى‏كرد و

 كمال الدين-ترجمه پهلوان، ج‏1، ص: 255

روزى سوار بر مركب شد و در يكى از گردشگاههايش زمين سرسبز و خرّمى را ديد كه متعلّق به يك مؤمن تارك دنيايى بود و از آن خوشش آمد و از وزيرانش پرسيد: اين زمين از آن كيست؟ گفتند: متعلّق به بنده مؤمنى از بندگان پادشاه است، فلان شخص تارك دنيا. او را فرا خواند و بدو گفت: اين زمين را به من پيشكش كن و او گفت: عيال من از تو بدان نيازمندتر است. گفت قيمت آن را مشخّص كن تا بهاى آن را بپردازم و او پاسخ داد نه آن را پيشكش مى‏كنم و نه مى‏فروشم از اين كار منصرف شو. پادشاه از اين سخن بر آشفت و غمگين و انديشناك به نزد خانواده خود برگشت و او را زنى بود از طايفه ازارقه «3» يا كبود چشمان كه مورد پسندش بود و در گرفتاريها با او مشورت مى‏كرد. چون در جاى خود قرار گرفت به دنبال آن زن فرستاد تا در باره گستاخى مالك آن زمين با او مشورت كند و آن زن آمد و چهره پادشاه را غضبناك ديد و گفت: پادشاها! چه ناگوارى رخ داده كه خشم از رخسارت نمايان است؟ بازگو پيش از آنكه اقدامى از شما سر زند و شاه داستان زمين و گفتگوى فيما بين را باز گفت. آن زن گفت: اى پادشاه اين كار براى كسى مهمّ است كه قدرت تغيير و انتقام را نداشته‏

 كمال الدين-ترجمه پهلوان، ج‏1، ص: 256

باشد (1) و اگر دوست نمى‏دارى كه او را بى‏دليل بكشى، من اين كار را عهده‏دار مى‏شوم و زمين را با دليل در اختيار تو قرار خواهم داد و آن دليل نزد مردم مملكت، در بردارنده عذر تو خواهد بود. شاه گفت: آن چيست؟ زن گفت:

گروهى از ياران ازارقه خود را به نزد او مى‏فرستم تا او را به نزد تو آورند و عليه او گواهى دهند كه از دين تو بيزارى جسته و قتل و اخذ املاكش بر تو رواست.

گفت: آن كار را انجام بده، راوى گويد: و آن زن را يارانى از ازارقه بود كه بر دين او بودند و قتل مؤمنان تارك دنيا را جايز مى‏دانستند و به دنبال ايشان فرستاد و به نزد او آمدند و به آنها دستور داد كه عليه فلان شخص رافضى نزد پادشاه گواهى دهند كه از دين پادشاه برگشته است و آنها هم گواهى دادند و او را كشت و زمينش را تصاحب كرد. در اين هنگام خداى تعالى خشمگين گرديد و به ادريس وحى كرد كه به نزد اين بنده جبّارم برو و به او بگو: آيا به اين راضى نشدى كه بنده مؤمنم را كشتى؟ زمين او را هم در اختيار خود در آوردى و خانواده او را محتاج و گرسنه ساختى! بدان به عزّت خود سوگند كه در آخرت از تو انتقام كشم و در دنيا پادشاهى را از تو سلب كنم و شهرت را ويران سازم و

 كمال الدين-ترجمه پهلوان، ج‏1، ص: 257

عزّتت را به ذلّت مبدّل كنم و بدن آن زنت را خوراك سگان سازم كه اى بدبخت! حلم من ترا فريفته است. (1) و ادريس با رسالت پروردگارش به نزد او آمد در حالى كه بر تختش نشسته بود و يارانش به گردش حلقه زده بودند و گفت: اى جبّار! من رسول الهى به جانب تو هستم و او خطاب به تو مى‏فرمايد: آيا به اين راضى نشدى كه بنده مؤمنم را كشتى؟ زمين او را هم در اختيار خود در آوردى و خانواده او را محتاج و گرسنه ساختى! بدان به عزّت خود سوگند كه در آخرت از تو انتقام مى‏كشم و در دنيا پادشاهى را از تو گرفته و شهرت را ويران مى‏سازم و عزّتت را به ذلّت مبدّل كرده و بدن آن زنت را خوراك سگان سازم. آن پادشاه ستمكار گفت: اى ادريس! از نزد من بيرون رو و خودت را بر من مقدّم مدار.

سپس زنش را خواست و سخنان ادريس را به اطّلاع او رسانيد آن زن گفت:

رسالت خداى ادريس ترا به هراس نيفكند، من كسى را مى‏فرستم تا او را بكشد و رسالت خدايش و آنچه كه براى تو آورده باطل شود، شاه گفت: اقدام كن. و ادريس نيز يارانى از مؤمنان تارك دنيا داشت كه با وى انجمن مى‏كردند و با يك ديگر مؤانست داشتند. و ادريس به آنها گزارش وحى الهى و رسالتش به نزد

 كمال الدين-ترجمه پهلوان، ج‏1، ص: 258

آن جبّار و ابلاغ كلام الهى همه را بدانها گفت و آنها بر ادريس و يارانش دلسوزى كرده و ترسيدند كه او را بكشد. (1) زن آن جبّار چهل تن از ازارقه را به نزد ادريس فرستاد تا او را بكشند و آنها به انجمنى كه او با ياران خود مى‏نشست رفتند و او را نيافتند و برگشتند، ياران ادريس آنها را ديده و احساس كرده كه آنها آمدند تا او را بكشند و در جستجوى وى برآمده و او را يافته و گفتند: كمال الدين-ترجمه پهلوان    ج‏1    259    باب 1 در غيبت ادريس پيامبر عليه السلام .....  ص : 254

اى ادريس! مواظب خودت باش كه اين جبّار قاتل تو است، امروز چهل تن از ازارقه را فرستاده بود تا ترا بكشند، از اين شهر بگريز! و ادريس نيز همان روز با چند نفر از يارانش از آن شهر كناره گرفت و سحرگاه با پروردگارش به مناجات برخاسته و گفت: اى خداى من مرا به نزد اين جبّار فرستادى و من نيز ابلاغ كلام ترا كردم و او مرا به قتل تهديد كرده است و اگر به من دسترسى پيدا كند مرا خواهد كشت. خداى تعالى وحى فرمود كه از او دورى كن و از قريه‏اش بيرون شو مرا با او واگذار كه به عزّتم سوگند كه فرمانم را در باره او جارى سازم و كار تو و رسالت ترا در باره او انجام خواهم داد. ادريس گفت: اى‏

 كمال الدين-ترجمه پهلوان، ج‏1، ص: 259

خداى من حاجتى دارم (1) و خداى تعالى فرمود: بخواه كه بر آورده است، گفت: از تو مسألت مى‏كنم كه بر اين قريه و حومه آن و آنچه در آن است باران نفرستى تا من آن را درخواست كنم. خداى تعالى فرمود: اى ادريس! در اين صورت قريه ويران مى‏شود و مردمش دچار سختى و گرسنگى مى‏شوند، ادريس گفت:

گرچه ويران شود و دچار سختى و گرسنگى شوند، خداى تعالى فرمود: آنچه خواستى عطا كردم و هرگز باران بر آنها نفرستم تا تو درخواست كنى و من شايسته‏ترين فردى هستم كه به وعده‏اش وفا كند.

ادريس موضوع درخواست خود از خداى تعالى و نباريدن باران بر ايشان را به ياران خود خبر داد و وحى و وعده الهى را كه باران بر ايشان نفرستد تا خودش درخواست كند همه را باز گفت و گفت اى مؤمنان از اين قريه بيرون شده و به قريه‏هاى ديگر رويد، آنها هم خارج شدند و عدّه ايشان در آن روز بيست نفر بود كه در قراء ديگر متفرّق شدند و خبر ادريس و مسألت او از خداى تعالى در قريه‏ها شايع شد و ادريس خود به بالاى كوه بلندى در ميان غارى پناهنده شد و خداى تعالى نيز فرشته‏اى بر او گمارد كه هر شامگاه غذايش را بياورد و روزها هم روزه مى‏گرفت و فرشته نيز افطارى مى‏آورد، در اين ميان، خداوندكمال الدين-ترجمه پهلوان    ج‏1    261    باب 1 در غيبت ادريس پيامبر عليه السلام .....  ص : 254

                        كمال الدين-ترجمه پهلوان، ج‏1، ص: 260

پادشاهى آن جبّار را گرفت و او را كشت (1) و شهرش را ويران و زنش را خوراك سگان كرد، به خاطر خشمى كه بر آن مرد مؤمن گرفته بود.

بعد از آن جبّار، گنهكار ديگرى در شهر ظاهر شد و پس از بيرون رفتن ادريس از آن شهر مدّت بيست سال گذشت و از آسمان حتّى يك قطره باران نباريد و مردم دچار سختى شدند و حالشان به وخامت گرائيد و از شهرهاى بسيار دور غذا وارد مى‏كردند و چون سختى به نهايت رسيد، بعضى از ايشان به نزد بعضى ديگر رفته و گفتند: اين مصيبتى كه بر ما نازل شده است به سبب درخواست ادريس است كه از پروردگارش مسألت كرده باران بر ايشان نفرستد تا خود نزول باران را از او بخواهد و ادريس از ديد ما مخفى شده و جايگاه او را نمى‏دانيم و خداوند از او به ما مهربان‏تر است و با هم اتّفاق كردند كه به درگاه خدا توبه كرده و او را بخوانند و به درگاهش انابه كنند و درخواست نمايند كه آسمان بر آن قريه و مردمش ببارد. پس بر خاكستر ايستاده و لباس سياه پوشيده و خاك بر سرهاى خود پاشيده و با توبه و استغفار و اشك و زارى به درگاه او ناليدند.

خداى تعالى به ادريس وحى فرمود كه اى ادريس! همشهريان تو با توبه و

                        كمال الدين-ترجمه پهلوان، ج‏1، ص: 261

استغفار و ناله و زارى به درگاه من ناليده‏اند (1) و من خداى رحمان و رحيمم، توبه را مى‏پذيرم و گناه را مى‏بخشم و بر ايشان رحمت آورده‏ام و تنها چيزى كه مانع استجابت درخواست باران آنهاست گفتگوى توست كه از من خواستى باران برايشان نبارم تا آنكه تو مسألت كنى، پس اى ادريس! از من بخواه تا به فرياد ايشان برسم و باران بر آنها ببارم. ادريس گفت: بار الها! من از تو درخواست نمى‏كنم. خداى تعالى فرمود: اى ادريس! آيا تو از من درخواست نكردى و من تو را اجابت نكردم و من از تو مى‏خواهم كه از من مسألت كنى، پس چرا درخواست مرا اجابت نمى‏كنى؟ ادريس گفت: بار الها! از تو درخواست نمى‏كنم.

كمال الدين-ترجمه پهلوان ج‏1 261 باب 1 در غيبت ادريس پيامبر عليه السلام ..... ص : 254

                        كمال الدين-ترجمه پهلوان، ج‏1، ص: 260

پادشاهى آن جبّار را گرفت و او را كشت (1) و شهرش را ويران و زنش را خوراك سگان كرد، به خاطر خشمى كه بر آن مرد مؤمن گرفته بود.

بعد از آن جبّار، گنهكار ديگرى در شهر ظاهر شد و پس از بيرون رفتن ادريس از آن شهر مدّت بيست سال گذشت و از آسمان حتّى يك قطره باران نباريد و مردم دچار سختى شدند و حالشان به وخامت گرائيد و از شهرهاى بسيار دور غذا وارد مى‏كردند و چون سختى به نهايت رسيد، بعضى از ايشان به نزد بعضى ديگر رفته و گفتند: اين مصيبتى كه بر ما نازل شده است به سبب درخواست ادريس است كه از پروردگارش مسألت كرده باران بر ايشان نفرستد تا خود نزول باران را از او بخواهد و ادريس از ديد ما مخفى شده و جايگاه او را نمى‏دانيم و خداوند از او به ما مهربان‏تر است و با هم اتّفاق كردند كه به درگاه خدا توبه كرده و او را بخوانند و به درگاهش انابه كنند و درخواست نمايند كه آسمان بر آن قريه و مردمش ببارد. پس بر خاكستر ايستاده و لباس سياه پوشيده و خاك بر سرهاى خود پاشيده و با توبه و استغفار و اشك و زارى به درگاه او ناليدند.

خداى تعالى به ادريس وحى فرمود كه اى ادريس! همشهريان تو با توبه و

 كمال الدين-ترجمه پهلوان، ج‏1، ص: 261

استغفار و ناله و زارى به درگاه من ناليده‏اند (1) و من خداى رحمان و رحيمم، توبه را مى‏پذيرم و گناه را مى‏بخشم و بر ايشان رحمت آورده‏ام و تنها چيزى كه مانع استجابت درخواست باران آنهاست گفتگوى توست كه از من خواستى باران برايشان نبارم تا آنكه تو مسألت كنى، پس اى ادريس! از من بخواه تا به فرياد ايشان برسم و باران بر آنها ببارم. ادريس گفت: بار الها! من از تو درخواست نمى‏كنم. خداى تعالى فرمود: اى ادريس! آيا تو از من درخواست نكردى و من تو را اجابت نكردم و من از تو مى‏خواهم كه از من مسألت كنى، پس چرا درخواست مرا اجابت نمى‏كنى؟ ادريس گفت: بار الها! از تو درخواست نمى‏كنم. منبع نرم افزار گنجينه روايات نور سايت :www.noorsoft.org

                                      ادامه دارد......

منبع نرم افزار گنجينه روايات نور سايت :www.noorsoft.org

ادامه نوشته